طرح دیدگاههای مشترکی از مولوی و اقبال
دکتر ایوب هاشمی شاعر، پژوهشگر و مدرس دانشکده علوم سیاسی، فرهنگ و ارتباطات و کارشناس پژوهش دبیرخانه شورای برنامه ریزی مدارس علوم دینی اهل سنت
چکیده:مولوی و اقبال از شخصیتهایی هستند که مورد علاقه تمام مسلمانان و مذاهب اسلامی و حتی بعضی از غیرمسلمانان بوده و همواره بر نویسندگان و متفکران پس از خود تأثیرگذار بوده است. در طول تاریخ، این تأثیرگذاری به میزان گسترده شدن شناخت فرهنگهای مختلف نسبت به او بیشترشده است. چنانکه امروزه پس از قرنها،آنها بیش از همیشه مورد توجه و استقبال جهانیان قرار گرفتهاند. از دلایل این استقبال، بینالمللی بودن خود آنها است، زیرابه خصوص مولانا دارای اندیشههای بیمرز و بیزمان است. او بر مسائل بنیادین انسانی تکیه دارد مسائلی همانند عشق و ایمان، که هیچگاه کهنه نمیشوند. همچنینآنها برای بیان این مضامین زبان شعری را برمیگزیند که یکی دیگر از ویژگیهای برجسته محسوب میشود.
موجمو در بحر او منزل کنم
تا در تابندهای پیدا کنم- اقبال
مقدمه
در طول تاریخ زندگانی بشر گهگاه افرادی ظهور میکنند که تحولی شگرف در جامعه انسانیبه وجودمیآورند مَثَل اینان چونان خورشیدی را ماند که با طلوع خود جان تازهای به کالبد حیات انسانیمیدمند. این افراد، تاریخسازند و سازنده تاریخ، تحولآفرینندو آفریننده تحول، اینانگرچه از لحاظ ظاهریو پیکره خاکی چون دیگرانند ولی گویا از عالمی دیگرند؛ بالا و بالاتر از این جهانی که در او زندگیمیکنیم. آشنایی با اینها برای افراد، الهامبخش وافقگشاست.
تأثیر شخصیتهای بزرگ در تعالی افراد رو به رشد و تبدیل آنها به شخصیتهای تأثیرگذاریکی از وقایع مهم تاریخی است. در عرفان اسلامی، هیچ شخصیت بزرگی وجود ندارد که از شخصیت بزرگتر از خود متأثر نبوده باشد. نقش انسانهای متعالی در پرورش معنویت و تکامل بزرگان عرفان و ادب بیش از تحقیق و مطالعه و ریاضتهای فردی آنها بوده است. بدین روی، معمولاً خود را ممنون و مدیون استادان و مرشدان خود میدانند تا امور دیگر. در این وجیزه به تأثیرپذیری اقبال لاهوری از مولوی پرداخته میشود. عزم نگارنده آن است که با مروری گذرا و شتابان در اندیشههای این دو شخصیت،نمونههایی از نگرش مشترک آنها را باز نماید.
تأثیرپذیری مولای لاهور از مولای روم
واقعیت این است که اقبال در شخصیت و آثار خیره کننده و مقامات معنویو شجاعت مثال زدنیِ مولوی، جاذبهاییافت که دل را میربایدو خاطر را به خود میکشاند. احترام به او نتیجهیک عمر لیاقت اندوختن است. وقتی او این عقاب بلندآشیان را رویقلههای رفیع عرفان و انسانیتدید، هوس پرواز در جانش جوانه زند. امثال مولوی سرمایههای انسانیو مفاخر ارزشمندی هستند که بشریت به آنها افتخار میکندو از آنجایی که عمیقترین میل نهاد آدمی میل مهم بودن است، افراد به سویآنها جذب میشوند.
تأثیرپذیری اقبال از مولویبه نظر بنده در سه حوزه قابل بحث است:
1. بیانیو گفتاری
ازمطالعه اشعار اقبال بلافاصله روشن میشود که او شعر فارسی را بیشتر برای استقبال از مولانا و به خاطر نشر و اشاعه اندیشههای اسلامی و عرفانی او سروده، زیرامیبینیم که جز مثنوی«گلشن راز جدید» که به استقبال محمود شبستری گفت، سایر مثنویات خود یعنی«اسرار خودی»،«رموز بیخودی»،«بندگینامه»،«جاویدنامه»، «مثنویمسافر» و «پس چه باید کرد ای اقوام مشرق» را به بحر رمل مسدس مجذوب که بحر پسندیده مولوی است، سروده است. علامه اقبال در کلیه اینمثنویها عمق اندیشه و دقّت نظر مولانا را در تحلیل مسائل دینی و عرفانی و اجتماعی مورد تحسین و تقدیر خاص قرار داده و در بیشتر موارد از اشعار مولانا استشهاد کرده است. مثنویات«اسرار خودی» و «رموز بیخودی» را از لحاظ سبک نیز تا اندازهای به رمزیت که سبک مخصوص مولاناست سروده و برای توضیح مطالب، حکایات و تمثیلات را آورده است.
اقبال از فرط علاقه و محبت خیرهکنندهاش به مولوی در موارد عدیدهای عین منطوق و همچنین مفهوم ابیات مولوی را در لابهلای اشعارش مورد استفاده قرار میدهد. در حقیقت به قول ادبا اشعار مولوی را تضمین کرده است. تضمین به گونهای که معمول گویندگان قدیم نیز بوده، آن است که در ضمن اشعار خود یک مصراع یایک بیت را بر سبیل تمثیل وعاریت از شعرای دیگر بیاورند با ذکر نام آن شاعر یا شهرتی که مستغنی از ذکر نام باشد به طوری که بوی سرقت وانتحال ندهد این مطلب مؤید آن است که برخی از اشعار این دو بزرگوار اوزان مشترکی با هم دارند. به صورتی که میشود بیتیا مصرعی را در لابهلای اشعار جای داد. مثل:
مرشد رومی چه خوش فرموده است
آنکه یم در قطرهای آسوده است
«مگسل از ختمالرسل ایامخویش
تکیه کم کن بر فن وبر گام خویش»[1]
اقبال با ابیات فوق در تبیینو اثبات این موضوع است که: مسلمانان باید به آداب محمدیهآراسته باشند.
اوج علاقه و دلبستگی او به مولوی آنقدر است که دیوان شعر خودش را با غزلی از غزلیات مولوی در دیوان شمس آغاز میکند. از این قرار:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو ودد ملولم وانسانم آرزوست
و در کتاب «جاویدنامه» 9 بیت از 24 بیت غزل فوق را عیناً ذکر میکند. با این مطلع:
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست[2]
و باز حسن مطلع مجموعه «رموز بیخودی» هم مزین به این بیت از مثنوی است که:
جهد کن در بیخودی خود را بیاب
زودتر والله اعلم بالصواب
و در جای دیگر:
پیر رومی آن امام راستان
آشنای هر مقام راستان
گفت: ای گردوننوردِ سختکوش
دیدهای آن عالم زنار پوش[3]
اقبال در جایجای اشعارش در منتهای امانت از عین عبارات مولوی سود جسته وبا کمک علائمی تفکیک نموده است تا جایی که خواننده به خوبیمیتواند کلام مولانا را تمییز دهد. در«جاویدنامه» دو بیت زیر را مستقیماً از مولوی ذکر میکند: