علامه اقبال لاهوری رح

علامه اقبال لاهوری رح مقالات فارسی ، تصوف ، خودی ، سیاسیات

علامه اقبال لاهوری رح

علامه اقبال لاهوری رح مقالات فارسی ، تصوف ، خودی ، سیاسیات

اقبال و فلسفه خودآگاهی ( اسرار خودی و رموز بیخودی )

اقبال و فلسفه خودآگاهی

 ( اسرار خودی و رموز بیخودی )

(نویسنده: سعید معزالدین)

    سخن از سخنگوی پرآوازه و سخنوری است که او را ستاره بلند شرق نامیده اند.(1)

     سخن از عاشق دلباخته ای است که خود را شناخت (خودآگاهی) و به بیخودی (رهایی از نفس و وصال معشوق) رسید و دیگران را نیز به خود آگاهی فراخواند. و در اوج عشق و ایثار و دلباختگی، اندیشه ها و آرمان های والای خویش را با وزن های شعر برخاسته از شعور و موسیقی و آهنگ کلام و حرکت و هیجان و شور زندگی درگستره حیات ادب و هنر و سیاست و فرهنگ و دیانت گسترانید. 

 

   سخن از روح جستجوگری است که با سوزوگداز درپی یافتن راه رهایی و رستگاری امت است.(2)

   سخن از مردی است که عشق و ادب و عرفان و فلسفه و تخصص را به گونه ای باهم آمیخت که از او انسانی چند بعدی ساخت، آن سان که انطباق گفتار و کردارش ( قول و عمل) همگان را به شعر و سخن و اندیشه اش متوجه کرد.

  فلسفه خودی

     اقبال با باور به شریعت پاک و ایمان عقلانی و عرفانی ناب که گواه یقین عمیق او به حاکمیت مطلق خدا بود، ذهن پویای خویش را به دست یابی از اسرار و رموز خلقت سپرد. او اصل تضاد درونی اشیاء و کمال طلبی جهان هستی را در شعر عرفانی اسلام، در ارمغان حجاز، در پیام مشرق،   در اسرار خودی و رموز بی خودی مطرح کرد و مسلمانان را به استواری و استحکام خودی منطبق بر توحید فراخواند تا جهان بینی و نگرشی نو بر مبنای اصالت اسلام و انسان بنیان نهاد و فلسفه خودی خود را اعلام کرد. فلسفه خودی که ریشه آن در خداست :

  خودی را از وجود حق وجودی             خـودی را از نمود حـق نمودی

 نمـی دانـم که این تابنده گوهر              کجــا بــودی اگر دریـا نبودی(3)

    او به انسانها این اندیشه را یاد آوری می کرد که به خودی و ارزش آن آگاهی داشته باشند و آن را در راه صحیح به کار گیرند.  چرا که  از هستی والاتر و از حرمت و احترام ویژه برخوردارند:

  برتر از گردون مقام آدم است             اصل تهذیب احترام آدم است(4)

 آثار خودی

     خودی یا خودآگاهی، استقلال نفس و غنای درونی را پدید می آورد. با شناخت درون و استعدادهای نهفته و پرورش آن می توان دنیای دیگری آفرید که توانایی جبران همه کاستی ها و نارسایی های روح و روان آدمی را داشته باشد و استعدادهای ذاتی و خدادادی را رشد و تعالی دهد.

     خودآگاهی، سرآمد صفات انسانی است . و پیکر هستی متأثر از خودی است و آنچه انسان مشاهده  می کند، چه شهود عینی و چه شهود غیبی از اسرار خودی است:

  پیکرهستی ز آثار خودی است          هر چه می بینی ز اسرار خودی است(5)

  گوهر هستی

    صدف جسم آدمی این قابلیت را دارد که حتی با دریافت قطره ای از دریای خودی، مرواریدی را پرورش دهد که گوهر هستی است :

  قطره چون حرف خودی از برکند           هستی بی مایه را گوهر کند(6)

  حیات جهان و خودگدازی

    حیات جهان از خودی است و زندگی بدون خودی معنی و استواری و پایداری ندارد:

   چون حیات عالم از  زور خودی است    پس بقدر استواری زندگی است(7)

    اقبال خودگدازی را به شمع تشبیه می کند و می گوید :

       شمع هم خود را به خود زنجیر کرد           خـــویش را از ذره هـــا تعمیر کرد

      خـودگدازی پیشه کرد از خود رمید            همچو اشک آخر زچشم خود چکید(8)

  رابطه عشق و خودی

 خودی از عشق و محبت، پایداری و استواری می پذیرد :

  نقطه نوری که نام او خودی است          زیر خاک ما شرار زندگی است

از محبت می شــود پـــــاینده تر            زنده تر سو زنده تر تــابنده تر(9)

    اما باید عشق را آموخت و محبوب را طلب کرد. با چشم دور اندیش نوح نگریست و با قلب ثابت و صابر ایوب، شیوه شکیبایی و صبر را درپیش گرفت:

  عاشقی آموز و محبوبی طلب           چشم نوحی قلب ایوبی طلب(10)

     آنگاه انسانها را به نگریستن درون خویش (معشوق نهان) دعوت می کند و  می گوید اگر چشم بصیرت داری بیا تا این معشوق نهانی را به توبنمایانم :

  هست معشوقی نهان اندر دلت              چشم اگر داری بیا بنمایمت(11)

     و سرانجام به توصیف این گونه عاشقان می پردازد و توانایی و سرسبزی و زیبایی و ملکوتی شدن انسان خاکی را به برکت عشق معرفی می کند :

  عاشقان او زخوبان خــوبتر           خوشتر و زیباتر و محبوب تر

 دل ز عشق او توانا می شود            خـاک همدوش ثریا می شود(12)

 خودی و تربیت آن در متون اسلامی

    نفس انسانی در متون اسلامی به صورت ویژه مورد توجه قرار گرفته است.قرآن کریم انسان را به درون و نفس خویش متوجه می کند و به تفکر و نگرش عمیق تشویق می نماید:

 و فی انفسکم افلا تبصرون.(13)

   خودآگاهی، خداشناسی را به ارمغان می آورد، همچنان که رسول اکرم(ص) فرموده است :

            من عرف نفسه فقد عرف ربه(14)

     کسی که نتوانسته و نمی تواند خود را بشناسد، از درک سایر پدیده ها و خالق پدیده ها نیز عاجز و ناتوان است. پس برترین شناخت، خود شناسی است.

     حضرت علی(ع) می فرماید :

  افضل المعرفه معرفه الانسان لنفسه.(15)

     و در احادیث مشابه آمده است  :

     -  بزرگترین نادانی ها برای بشر، خودناشناسی است.(16)

    - بهترین خردمندی و تعقل، فکر و اندیشه درباره خودشناسی است.(17)

   - کسی که خود را شناخت با چراغ عقل راه سعادت خویش را می یابد و آن کس که از خود غافل و بی خبر بود به گمراهی می رود.(18)

   - کسی کــه خود را شناخت به آخرین نتیجه عـــلم و دانش و شناخت و مـعرفت نــایل شده است.(19)

    اما تنها شناخت خودی کافی نیست.بلکه باید خودی یا نفس انسانی تربیت شود و در شعاع مراحل و درجات کمال قرارگیرد.

    برای تربیت و رشد و تعالی نفس به مرشد و مراد و مربی و پیشوا نیاز است و برای آغاز راه،آنچه انسان را بدین کار وامی دارد عشق است.

    عشق، محرک همیشگی نفس برای پیمودن راه پایان ناپذیرکمال است. اما این تکامل تا   بدان جا ادامه می یابد که از مرتبه ملک(فرشته) نیز برتر و افزون است.

 اگر یک ســرمــوی بــرتـر پرم                فـــروغ تجـلــی بسـوزد پـــرم(20)

 کدام عشق

    عشق مقدس و برانگیزاننده در نگرش و اندیشه اقبال عشقی است که سر بر آستان ربوبی می ساید و در شعاع تابناک وحی و الهام الهی قرار دارد و اساس هستی بر آن استوار است و دوعالم را زیر نگین خویش می گیرد. چنین عشقی، عاشق را از هر دو جهان کفایت می کند :

 عشق را از تیغ و خنجر بـاک نیسـت       اصل عشق از آب و باد و خاک نیست

عشق هم خاکستر و هم اخـگر است        کـار او از دیـن و دانش بـرتـر اسـت

   عشق سلطان اسـت و بـرهــان مبین         هـر دو عـالـم عـشق را زیــرنـگیــن

   عشق مورو مرغ و آدم را بـس است      عشق تنـها هر دو عالم را بـس اسـت(21)

    این عشق بر عقل حسابگر فضلیت و برتری دارد.در این عشق بیم و شک راه ندارد.این عشق به انسان عزم و یقین می بخشد:

  عقل را سرمایه از بیم و شک است        عشق را عزم و یقین لا ینفک است(22)

 رابطه اختیار، خودی و بیخودی

    از دیدگاه اقبال انسان خودآگاه عاشق، مختاراست. او می تواند آزادانه بیندیشد،چشم انداز آینده را ترسیم کند،طرحی نو در اندازد(23) و دیدگاه خویش را بیان کند.چنین انسانی بر نفس خویش چیره گشته و با برخورداری از تحول روحی و روانی به بی نیازی رسیده است.

     کسی که فقیر درگاه الهی شود(24) و در خدا ذوب گردد همه چیز را بدست می آورد و از همه چیز و همه کس بی نیاز می شود. چرا که او خلیفه الله است(25) و برخوردارازصفات الهی.(26)

 این بنده خاکی خودآگاه عاشق، مخاطب کلام اقبال است که  :

  ای بنده خاکی، تو زمانی، تو زمینی     صهبای یقین درکش و از دیرگمان خیز

 از خواب گران خواب گران خواب گران خیز

از خواب گران خیز(27)

   پس انسان خودآگاه کسی است که نفس خویش را شناخته و آن را تربیت کرده  و در مسیر کمال قرار داده تا به تدریج به رموز بی خودی دست یابد. یعنی از خود، بیخود شود.

    چنین انسانی به جمع می پیوندد و به ایثار و فداکاری برای آرمان والا و منافع جمع، نایل می شود:

 فرد را  ربط جماعت رحمت است           جوهر او را کمال از ملت است(28)

جایگاه و هویت جامعه اسلامی  

    جامعه اسلامی باید هویت خویش را باز یابد و به اسلام به عنوان حبل المتین الهی چنگ زند که راه فلاح و صلاح و عزت و شرف مسلمانان در گرو تحقق اسلام است:

  مسلمان گر چه بی خیل سپاهی است         ضمیر او ضمیر پادشاهی است

 اگر او را مــــقــامش بـــاز بخــشند           جمـال او جلال پادشاهی است(29)

   اما مسلمان خودآگاه که اکنون هویت خویش را بازیافته نباید خود را در مرزهای جغرافیایی محدود کند.

 می نگنجد مسلم اندر مرز و بوم            در دل او یاوه گردد شام  و روم(30 )

         مرز و بوم مسلمان، اسلام است و اسلام یعنی همه هستی، همه سرزمین ها، همه عصرها و   همه نسل ها :

  قلب ما از هند و روم و شام نیست         مرز  و بوم او به جز اسلام نیست(31)

 اتحاد و خودی

    اقبال فلسفه خودی را در دو مقوله فردی و اجتماعی مطرح می کند. اما این دو را از یکدیگر جدا نمی سازد. همان گونه که فرد با تربیت نفس خویش به خود آگاهی می رسد و می تواند درجات  و مراتب کمال را طی کند، جامعه بشری و به ویژه جامعه اسلامی نیز می تواند با بازشناسی خود، استعدادهای نهفته را کشف و آن را تربیت کند و به منزلت و هویت واقعی خویش دست یابد، یکی شود و با اتحاد و همدلی، به نیرومندی برسد:

  قـوم را انـدیـشه هـا بـایـد یـکی                 در ضـمـیرش مـدعـا بـایـد یـکـی

 قوت دین در مقام وحدت است                وحدت ار مشهود گردد ملت است(32 )

   اقبال معتقد است، انسان مختار است و سرنوشت خویش را خود ترسیم می کند(33)  برای ساختن آینده باید تلاش کند و از نیروهای درونی و فردی خویش و جامعه اسلامی بهره جوید، و از همین خاک، جهانی نو بنا نماید :

  زندگی در صدف خویش گهر ساختن است

 در دل شـعـله فـرورفـتن و نگداخـتن است

مـذهب زنـده دلان خـواب پـریشانی نیست

از همین خـاک جـهان دگری ساختن است(34)

آخرین نکته و نتیجه بحث

    فلسفه خودی اقبال بدون باور به اختیار، بی معنی و بی ثمر است. زیرا انسان و جامعه انسانی اگر مختار باشد می تواند بیندیشد، بنگرد، انتخاب کند و سرنوشت آینده خویش را ترسیم نماید. در غیر این صورت باید خود را به تند باد حوادث بسپارد و تفرقه و ذلت و تباهی را جبری و مقدر خویش فرض نماید.

     خداوند انسان را مختار و عاشق و کمال خواه آفریده است. انسان نه مجبور مطلق است و نه مختار مطلق.(35 )  اما درجه و میزان اختیار  او به حدی است که می تواند سعادت دنیا و آخرت را کسب نماید. و هیچ عذری برای فرد و جامعه اسلامی در پیمودن راه فلاح و رستگاری و پیشرفت و عزت و سربلندی و استقلال فرهنگی، سیاسی و اقتصادی پذیرفته نیست.

    در این باره به فرازی از کتاب  افکار اقبال نگارش دکتر جاوید اقبال اشاره می کنم: «…مطابق اصول جامع فلسفه و اخلاقیات، انسان باید صاحب اختیار باشد، در غیر این صورت خیر و شر، جزا و سزا، نیکی و بدی از بین می رود. چون اگر انسان مسؤول اعمال خویش نباشد، دیگر فرقی با حیوان نخواهد داشت.

    در این مرحله پرسشی  پدید می آید که چرا اقبال تصمیم می گیرد نظر خود را در این باره بیان کند؟

    خودی اقبال پیام آور است. اگر مطابق معمول تصور«جبر» را قبول کند، تو گویی اثبات«خودی» خاتمه می پذیرد و به جای آن نفی «خودی» صورت حال پیدا می کند…»(36)

  در پایان این توصیه اقبال را به خود و شما یاد آور می شوم:

  جهد کن در بیخودی خود را بیاب           زودتر و الله اعلم بالصواب(37)

  اگر خود را بیابی، هیچگاه تقدیر خویش را در دست هیچ کس نخواهی داد :

    بـــرون از سیـنه کـش تکبـیر خــود را      به خـاک خـویـش زن اکسیر خـود را

   خودی را گیر و محکم گیر و خوش زی    مـــده در دست کس تقدیر خــود را(38)

 منابع و مآخذ

1-     رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای در پیام ویژه به مناسبت برپایی کنگره بین المللی علامه اقبال (دانشگاه تهران  1986 ) به اقبال لقب ستاره بلند شرقدادند.

  2-          فطرت شاعر سراپا جستجو است          خــــالق و پـــروردگار آرزوست

               شـــاعر انـــدیشه مـــلت چو دل            مـــلتی بی شاعــــری انبـــار گل

             ســـوز مستی نقشبند عالمی است          شـــاعری بی سوز و مستی ماتمی

 3-  کلیات اقبال ( فارسی)

  4-  کلیات اقبال (فارسی)

  5-  کلیات اقبال (فارسی) صفحه  11 (اسرار و رموز)

  6-  کلیات اقبال (فارسی)

  7-  کلیات اقبال (فارسی) صفحه  12 (اسرار و رموز)

  8-  کلیات اقبال (فارسی)

  9-  کلیات اقبال (فارسی) صفحه  14  (اسرار و رموز)

  10-  کلیات اقبال (فارسی)

  11-  کلیات اقبال (فارسی)  صفحه  15

  12-  کلیات اقبال (فارسی)  صفحه  15

  13-  قرآن کریم سوره ذاریات(51) آیه 21

  14-  کتب روایی فریقین

  15-  کتاب غرر الحکم و دررالکلم (بخشی از سخنان حضرت علیع)  صفحه 179

  16-  حضرت علی (ع) غرر الحکم     صفحه  179

  17-  حضرت علی (ع) غرر الحکم     صفحه  199

  18-  حضرت علی (ع) غرر الحکم       صفحه   698 

  19-  حضرت علی (ع) غرر الحکم       صفحه   706

  20-  مثنوی معنوی مولوی

   21-  کلیات اقبال (فارسی)

  22-  کلیات اقبال ( فارسی) ص  109 ( اسرار و رموز )

  23- بیا تا گل بـرافشانیـم و می در ساغـر اندازیـم 

  فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم - حافظ 

24- یاایهاالناس انتم الفقراء الی الله سوره فاطر آیه 15

  25- انی جاعل فی الارض خلیفه. سوره بقره آیه  30

          تاخـدای کـعبه بـنوازد تورا   

         شرح «انی جاعل»سازد تورا  (اقبال)

  26-  والله هو الغنی الحمید سوره  فاطر آیه 15

  27-  کلیات اقبال (فارسی)  صفحه  141 (زبور عجم)

  28-  کلیات اقبال (فارسی)  صفحه  58 (اسرار و رموز)

  29-  کلیات اقبال (فارسی)صفحه  91 (ارمغان حجاز)

  30-  کلیات اقبال (فارسی) صفحه 77 (اسرار و رموز)

  31-  کلیات اقبال (فارسی) صفحه  76 (اسرار و رموز)

  32-  کلیات اقبال (فارسی)

  33-  ان الله لا یغیرما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهمسوره  رعد  آیه  11

  34-  کلیات اقبال  (فارسی) صفحه 136 (زبور عجم)

  35-  لا جبرو لا تفویض بل امر بین الأمرین  (امام صادق) (ع)

  36-  افکار اقبال(تشریحات جاوید) 163، دکتر جاوید اقبال، ترجمه شهین مقدم صفیاری ، آکادمی اقبال ، پاکستان

 37-  کلیات اقبال (فارسی)

  38-  کلیات اقبال (فارسی) 947 (ناشر دکتر جاوید) ارمغان حجاز،  66.

  مشروح این مقاله توسط سعید معزالدین به زبان اردو و فارسی در همایش بزرگداشت علامه اقبال در پاکستان ، اسلام آباد ( دانشگاه اقبال) و همایش انسان از دیدگاه اقبال در لاهور ( تالار اجتماعات آکادمی اقبال )ایراد شده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.